بزرگان بازار، هریک موفقیت خود را به دلایلی چند، نسبت میدهند. فیلیپ کاتلر، پدر بازاریابی مدرن، درمیدانبودن و آموختن از آن را دلیل موفقیت خود میداند، لستر ووندرمن از بزرگان روش بازاریابی مستقیم، یادگرفتن از حرفهایها و حسیادگیری و سرآمدی مداوم؛ جک تروت، مطالعه و آموختن از کتابها؛ پاتریشیا سیبولد، متخصص در زمینهی تجربهی مشتری، کنجکاوی برای مشاهده و یادگیری از رفتارهای مردم و اعتقاد به دانش انسانی و روحانی؛ دان شولتز، مبتکر ارتباطات بازاریابی یکپارچه، نقش استادی خلاق و نوآور؛ و آل ریس، شوق به آموختن همیشگی را مایه موفقیت خود میداند.
اهمیت یادگیری، در ارتقای عملکرد انسان نهفته است. یادگیری، آموزشی است که منجر به تغییر رفتار میشود. بنابراین آموزش، ابزاری برای رسیدن به هدف یادگیری است. شرط توسعه سازمانها و انسانهای مدرن، یادگیری است. زیرا که یادگیری، موضوع توسعه و زمینهساز آن است. از اینرو انسانهای آگاه و یادگیرنده، همواره در تکاپوی بهبود رفتارهای خویش بوده و موانع مُخلّ یادگیری را از سر راه برمیدارند. انسانهای یادگیرنده، عضلات ذهنی منعطفی دارند. همانگونه که داروین بیان میدارد، "نه قویترین موجودات و نه هوشمندترینشان نیستند که بقای خود را حفظ میکنند، بلکه انطباقپذیرترین موجوداتند که میتوانند حیات آینده خود را تضمین کنند."
1- ادبیات و دینی و عربی
2-حرفه وفن و هنر
3- ریاضی و علوم تجربی
4-زبان و علوم اجتماعی
1- ادبیات و دینی و عربی
2-حرفه وفن و هنر
3- ریاضی و علوم تجربی
4-زبان و علوم اجتماعی
من، تو، او
*من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم* *تو به مدرسه میرفتی چون به تو گفته بودند باید دکتر شوی* *او هم به مدرسه میرفت اما نمیدانست چرا*
*من پول توجیبیام را هفتگی از پدرم میگرفتم* *تو پول توجیبی نمیگرفتی، همیشه پول در خانهی شما دم دست بود* *او هر روز بعد از مدرسه کنار خیابان آدامس میفروخت*
*معلم گفته بود انشا بنویسید* *موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت*
*من نوشته بودم علم بهتر است* *مادرم میگفت با علم میتوان به ثروت رسید* *تو نوشته بودی علم بهتر است* *شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بینیازی* *او اما انشا ننوشته بود برگهی او سفید بود* *خودکارش روز قبل تمام شده بود*
*معلم آن روز او را تنبیه کرد* *بقیه بچهها به او خندیدند* *آن روز او برای تمام نداشتههایش گریه کرد* *هیچکس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد* *خوب معلم نمیدانست او پول خرید یک خودکار را نداشته* *شاید معلم هم نمیدانست ثروت وعلم گاهی به هم گره میخورند* *گاهی نمیشود بی ثروت از علم چیزی نوشت*
*من در خانهای بزرگ میشدم که بهار توی حیاطش بوی پیچ امینالدوله میآمد* *تو در خانهای بزرگ میشدی که شبها در آن بوی دسته گلهایی میپیچید که پدرت برای مادرت میخرید* *او اما در خانهای بزرگ میشد که در و دیوارش بوی سیگار و تریاکی را میداد که پدرش میکشید*
*سالهای آخر دبیرستان بود* *باید آماده میشدیم برای ساختن آینده*
*من باید بیشتر درس میخواندم دنبال کلاسهای تقویتی بودم* *تو تحصیل در دانشگاههای خارج از کشور برایت آیندهی بهتری را رقم میزد* *او اما نه انگیزه داشت نه پول، درس را رها کرد و دنبال کار میگشت*
*روزنا مه چاپ شده بود* *هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت*
*من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولیهای کنکور جستجو کنم* *تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی* *او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود*
*من آن روز خوشحال تر از آن بودم که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته است* *تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکسهای روزنامه آن را به کناری انداختی* *او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه* *برای اولین بار بود در زندگیاش که این همه به او توجه شده بود** !!!!*
*چند سال گذشت* *وقت گرفتن نتایج بود*
*من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهیام بودم* *تو میخواستی با مدرک پزشکیات برگردی همان آرزوی دیرینهی پدرت* *او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود*
*وقت قضاوت بود* *جامعهی ما همیشه قضاوت می کند*
*من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنند* *تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند* *او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند*
*زندگی ادامه دارد* *هیچ وقت پایان نمی گیرد*
*من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است**!!!* *تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است**!!!* *او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است** !!!!*
*من , تو , او* *هیچگاه در کنار هم نبودیم* *هیچگاه یکدیگر را نشناختیم*
*اما من و تو اگر به جای او بودیم* *آخر داستان چگونه بود ؟؟؟*
*هر روز از کنار مردمانی می گذریم که یا من اند یا تو و یا او* *و بهراستی نه موفقیتهای من بهتمامی از آن من است و نه تقصیرهای او* *همگی از آن او*
|
|
|
به گزارش ایسنا، محققان اداره ثبت سرطان نیویورک دریافتهاند که گونههای خاص سرطان در برخی طبقات مختلف اجتماعی رایجتر هستند. بر اساس این پژوهش، افراد مرفه بیشتر از سرطانهای ملانوم، تیروئید و بیضه رنج میبرند.
این در حالیست که سرطانهای رایج در میان طبقه فقیر جامعه بیشتر شامل سرطانهای حنجره، دهانه رحم، آلت تناسلی مرد و کبد است. از آنجا که احتمال تشخیص این سرطانها در طبقه فقیر کمتر محتمل است، امکان مرگ آنها در اثر این بیماریها بیشتر است.
دکتر فرانسیس بوسکو از اداره ثبت سرطان نیویورک اظهار کرد: در نگاه اول، این تاثیرات بنظر میرسد که یکدیگر را خنثی میکنند. زمانی که بحث سرطان میشود، فقرا بیشتر در اثر بیماری میمیرند در حالیکه ثروتمندان با این بیماری از دنیا میروند.
این پژوهش که در مجله CANCER منتشر شده، نزدیک به سه میلیون تومور تشخیص داده شده بین سالهای 2005 تا 2009 را در یکی از چهار گروهی که بر اساس نرخ فقر در سرشماری مسکن تعیین شده بودند، مورد بررسی قرار دادند. سرطانهای خاص مانند سرطان پوستی سارکوم کاپوزی و سرطانهای حنجره، دهانه رحم، آلت تناسلی مردان و کبد بیشتر در طبقه فقیرتر جامعه رایج بوده وسرطانهای دیگر مانند ملانوم، تیروئید و بیضه در میان افراد ثروتمند بیشتر رخ میدهد.
پژوهش قبلی دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس نشان داده بود که زنان ثروتمندتر بیشتر در معرض ابتلا به سرطان قرار دارند. در آمریکا بیش از 90 درصد سرطانهای پوست مرگبار در میان افراد سفیدپوست رخ میدهد. محققان دریافتند که زنان جوان مناطق ثروتمندتر و آفتابیتر بیشتر در معرض خطر ابتلا به سرطان ملانوم بدخیم قرار دارند.
مطالعات دیگر بیمارستان کریستی در منچستر دریافته بود که افراد طبقه متوسط جامعه بطور چشمگیری بیشتر از افراد فقیرتر در معرض ابتلا به سرطان پستان و سرطان پوست قرار دارند. به گفته محققان، زنان کارمندی که بچهدار شدن را به تعویق انداخته و خود را بیشتر در معرض آفتاب در سفرهای خارجی قرار میدهند، احتمال ابتلا به سرطان در آنها زیادتر است. آنها اضافه کردند که محرومیت اجتماعی با سرطان ریه و دهانه رحم مرتبط است چرا که افراد فقیرتر بیشتر دخانیات استعمال کرده و آزمایشات اسمیر را انجام نمیدهند.